روانشناسی موفق زیستن:فصل 2:چگونه می توان به اهداف شخصی و شغلی خود دست یافت؟

ساخت وبلاگ

به نظر شما هدف از زندگی چیست؟ ((شاد زیست و موفق بودن))

مطابق نظر ((کاترین پاندر))شکست اساسا ثمره اندیشیدن به شکست است ، بنابراین رسیدن به موفقیت نیز ثمره اندیشیدن به موفقیت است برای رسیدن به اندیشه مثبت موفقیت و پیشرفت باید آموخته باشیم که شیوه های ناصحیح، مدیریت های غلط، تبعیض ها، غصه ها و روش های کهنه و منسوخ را رها کرده و در عوظ از راهکارها و شیوه هایی استفاده کنیم که می توانند موجبات پیشرفت، موفقیت و رسیدن به اهداف را در زندگی شخصی و شغلی ما فراهم سازند. اما برای رهایی از کهنگی ها باید به آفرینش اهداف زندگی خود پرداخت. اهداف زندگی ما حدقل از نظر خودمان مطلوبیت هایی هستند که در صدد هستیم در وقت معینی از آینده آنها را به منطه ظهور در آوریم.بنابراین ((اهداف))، فرم و نیت انجام کار در آینده اس ولی تعیین و اجرای آن قطعا در زمان حال صورت می گیرد.

واژه های (( شکست))،((موفقیت))و ((پیشرفت )) چه معنایی دارند؟

هنگامی که در رابطه با رسیدن به اهداف شخصی و شغلی صحبت به میان می آید، به نظر می رسد افرادی هستند که قادرند با استفاده و توجه به استعدادها، امکانات و محدودیت ها به اهداف خویش نایل آیند و البته می توان آنها را موفق و پیروز نامید وافرادی که به عللی نمی توانند به هدف های خود برسند را شکست خورده تلقی کرد(عدم استفاده صحیح از استعدادها، امکانات و بی توجهی به محدودیت ها ...)

امکان دارد فردی تمام استعدادها و توانایی های خود را در راه رسیدن به یک هدف دلخواه متمرکز نماید و در آن زمینه به هدفش نایل آید.

بهترین داور برای تعیین شکست یا موفقیت افراد، خود آنها هستند.اما بی مناسبت نیست اگر به افرادی اشاره کنیم که با وجود داشتن امکانات، توانایی ها و استعدادها در راه رسیدن به اهداف شخصی و شغلی موفق نمی باشند. در واقع آنها افرادی هستند که همواره می ترسند در کاره شکست بخورند.

در این بین می توان به اصطلاح ((ترس از شکست)) ،((جان اتکینسون)) اشاده نمود. وی در سال 1950 میلادی در تحقیقات خود در دانشگاه میشیگان در این رابطه بیان کرد: (( اساسا ترس از شکست، اضطرابی را توصیف می کند که در رابطه با احاس شکست حس می شود، نه در رابطه با شکست واقعی)). بنا به اظهار اتکینسون چنین افرادی دارای ویژگی های زیر هستند:

1)  افرادی که در متغیر ترس از شکست در سطح بالایی قرار دارند عمدا مایلند از موقیت های مفقیت آمیز پرهیز کنند.

2)  این افراد اگر در موقعیتی قرار گیرند که نیروی انگیزشی فراوان(از قبیل همراهی با گروهی که به پیشرفت علاقمند است) وجود داشته باشد، که مجبور باشند با آنها کار کنند و در چنین موقعیتهایی بمانند، یا دست به کارهای خیلی دشوار می زنند یا کارهای خیلی آسان را انجام می دهند. علت این امر این است که کارهای آسان احتمال شکست پایینی دارد و دیگر اینکه اگر در کاهای خیلی دشوار شکست بخورند هیچ کس آنها را برای شکست سرزنش نخواهد کرد.

3)  از موقعیتهایی که در آنها دقیقا ارزشیابی به عمل می آید پرهیط می کنند.

4)  حریم خصوصی خود را ترجیح می دهند( بیشتر در لاک خودشان هستند).

5)          از مسئولیت پذیری گریزانند.

6)  هنگامی که از عهده یک سطح از عملکرد برنیایند، دیگران را نکوهش می کنند.

بدون تردید وقتی از (( شکست )) صحبت می شود ذهن انسان به نقطه مقابل آن یعنی (( موفقیت )) متمرکز می شود. (( موفقیت )) هم مثل بسیاری از واژها های دیگر حالتی نسبی دارد، با این تفاوت که از دیدگاه افراد مختلف این واژه به صوردت های گوناگونی تعبیر و تفسیر می شود. برخی موفقیت را در جنبه های مختلف، سبقت گرفتن هر فرد از هم سطح خود تلقی می کنند.

موفقیت دو بعد جمعی و فردی دارد که برای ارزیابی موفقیت باید هر دو جنبه را مد نظر قرار داد. و توصیه ای که در اینجا می توان نمود، در قدم اول، شناختن هویت خویش و جامعه است(شناخت اهداف و نیازهای خود و جامعه ) و در قدم بعدی رسیدن به نوعی سازگاری فردی و اجتماعی، بدین صورت که در راه موفقیت در اهداف خویش و دنبال کردن آنها تا حدی پیش رویم که به صیانت جامعه ضرر نزند، و تا حدی درگیر مسایل و اهداف اجتماعی شویم که به فردیت و اهداف شخصی خویش آسیب نرسانیم.

منظور از پیشرفت چیست؟ چه کسانی انگیره پیشرف دارند؟

با رعایت اصل ایجاز می توان پیشرفت را پیشی گرفتن از یک معیار تعیین شده نامید که می تواند تعیین این ملاک به صورت فردی یا جمعی ... باشد.

تعریفی که مک کللند از انگیزش پیشرفت می دهد چنین است: (( آرزو به پیش گرفتن از یک معیار ویژه رفتاری تعیین شده)) که ما این ویژگی را در جهت دستیابی به اهداف ضخصی و شغلی در افارد دوروبرمان می بینیم. به نظر مک کللند افراد واجد این خصوصیت ( انگیزه پیشرفت) دارای ویژگی هایی هستند که در زیر به آنها اشاره می شود:

1)  این افراد پیشرفت را تجربه رضایت بخشی تلقی می کنند.

2)  افرادی که واجد نیاز به پیشرفت بالایی هستند، در مقایسه با آنهایی که نیاز بهیشرفت اندگی دارند موقعیت های زیر را ترجیح می دهند و در آن موقعیت ها به کار می پردازند.

الف- موقعیت هایی که انجام کار در آنها، منوطبه مصاطره متوسط باشد( یعنی قبول انجام کارهایی که نه خیلی سخت و نه خیلی آسان هستند).

ب- موقعیت هایی که در آنها آگاهی از نتایج عملکرد میسر باشد( دوست دارند بدانند کارشان پیشرفت داشته است یا نداشته است).

ج- موقعیت هایی که در آنها مسوولیت فردی فراهم می شود( دوست دارند مطمئن شوند که غیر از خود کسی برای پیشرفت امتیازی نگیرد)

مک کللند در تحقیقات خود تلاش کرده است تا الگویی گسترده از علل پیدایش (( نیاز به پیشرفت )) به دست دهد و به سخنی دیگر به دنبال آن بوده است که بداند در چه محیطهایی افراد واجد نیاز به پیشرفت پرورش می یابند. بخشی از این تحقیقات نشان می دهد که افراد دارای انگیزه یا نیاز پیشرفت:

1) در محیطهایی پرورش یافته اند که از آنها انتظار کفایت و لیاقت می رفته است و در سنین پایین ( ایام کودکی ) در انجام کارها استفلال آنها محترم شمرده شده است.

2) این افراد در خانواده هایی پرورش می یابند که سلطه گرایی پدرانه اندک و سلطه گرایی مادرانه اطلا وجود ندارد.

هدف گذاری چیست؟

آنچه فرد در دستیابی به اهداف شخصی و شغلی باید بداند، (( هدف)) است. بدین معنی که مقلوم شود هدف چیست و یا اینکه چه چیزی هدف نیست. باید دانست که بین (( هدف )) و (( جهت )) می توانیم تفاوت قائل شویم.

مقصود شما چیست؟

آیا تا به حال واقعا درباره این جمله فکر کرده اید؟((آیا ممی دانید چه می خواهید؟))

افاردی که در این کره خاکی زندگی می کنند از پیر وجوان، زن و مرد، سیاه و سفید اکثرا در زندگی شخصی و شغلی خویش اهدافی دارند و افلب آنها را دنبال می کنند و لین میل عمومی در همه افراد هدفدار وجود دارد، که به اهداف خویش نایل شوند.

یکی از علتهای مهم میتواند این باشد که آنها هم (( اهدافشان)) را و هم (( قصد )) خویش را به خوبی می شناسند.

منظور از هدف و مقصود چیست؟

هدفها نزد افراد مختلف ممکن است به صورتهای متفاوت یافت شوند، اما همیشه ورای هر هدف، چیز دیگری وجود دارد که ما آن را (( مقصود )) می نامییم. هدفها در طول حیات ممکن است دستخوش تغییرات شوند اما (( مقصود )) ثابت می ماند.

اگر مقصود را دریابیم و آن را با تمام وجود لمس کنیم و جهت دار به سوی آن حرکت کنیم خواسته یا ناخواسته به تمام اهداف، خواهیم رسد. پس آنچه لازم است اینکه در راه رسیدن به اهداف شخصی و شغلی اولا مقصود ها را دریابیم ، ثانیا هدفهایی را که در جهت مقصود است انتخاب کنیم.

(( افرادی که خود را در راه رسیدن به هدف ها موفق نمی یابند، یا مقصود را در نیافته اند و یا اهدافی مغایر با مقصود، برای خویش برگزیده اند.))

چگونه می توان به اهداف خویش دست یافت؟

رسیدن به آنچه در زندگی خواهان آن هستیم مستلزم کوشش بسیار است. کسی که حاضر نباشد مرتبا روزی حداقل 60 دقیقه وقت صرف تلاش برای رسیدن به هدفهای خود کند، با اندازه کافی، به آن هدفها علاقه مند نیست. یعنی در حقیقت آن نیروی درونی که بتواند رفتار او را هماهنگ کند و به او جهت دهد را ندارد، ما این نیرو را (( انگیره )) می نامیم و نباید دچار این اشتباه شد که فقط داشتن انگیزه، بدون تلاش و کوشش مستمر، ما را به اهدافمان خواهد رساند.

گامهای اساسی در رسیدن به اهداف خویش

راهبرد اول:

اهداف زندگی خود را تعیین کنید.

راهبرد دوم:

اهداف خود را دقیق تر و قابل سنجش انتخاب کنید. برای رسیدن به اقداف خود سعی کنید آنها را دقیق و قابل سنجش در نظر بگیرید. (( دقیق بودن)) یعنی توصیف هدف به طوری که تصویر ذهنی مختصر و روشنی از آنچه به دنبالش هستید در ذهنتان نقش ببندد. و قابل سنجش بودن، یعنی تعیین درجه بندی برای اینکه  هدف از حالت ذهنی به حالت عینی دربیاید. باید دانست که هر قدر دو خصوصیت (( دقیق بودن)) و (( قابل سنجش بودن)) رعایت گردد سریع تر می توانید منابع مورد نیاز برای تحقق آنها را شناخته و به کار گیرید.

راهبرد سوم:

تردید های خود را در راه رسیدن به اهدافتان با عبارات تاکیدی مثبت و در زمان حال، برطرف کنید.

راهبرد چهارم:

برای رسیدن به اهداف واقع بینانه ای که در نظر گرفته اید، تاریخی معین کنید.

بزرگ ترین راز موفقیت اشخاصی که به اهداف خود رسیده اند، یان است که اولا آن را به بخشهای کوچک تجزیه کرده اند و ثانیا در جهت تحقق هر کدام از آنها کوشیده اند.

راهبرد پنچم:

برای تحقق سریع اهدافتان، آنها را به روشنی مجسم کنید. باید سعی کنید خود را در موقعیتی که آرزو دارید در آن وضعی باشید، تصورد کنید. سعی کنید تجسم اهدافتان را به یک عادت مداوم تبدیل کنید. هنگامی که هدفی را مجسم می کنید، موکدا به ذهن دستور می دهید تا تمام نیروی خود را در جهت تحقق آن هدف تجهیز کند.

راهبرد ششم:

آخرین راهبردی که ما برای دستیابی به اهداف شخصی و شغلی توصیه می کنیم، افزایش اثربخشی است.

برای افزایش اثربخشی راهکارهای زیر سفارش می شود:

الف) در هر عملی، مقصودی را پیدا کنید.

ب) تلاش های پراکنده خود را منظم کنید.

ج) اقدامات منطقی و حساب شده را جایگزین حرکتهای شتابزده کنید.

د) برای اوقات خود یک برنامه ریزی صحیح انجام دهید.

ه) خود را متعهد کنید که در وقت و تاریخ مقرر، کارهایتان را انجام دهید.

و) فعالیتهای خود را با تسلط کامل هشیاری انجام دهید.

ز) با عادات مضر و مصرف مواد تحریک کننده و کند کننده اعصاب مانند مواد مخدر جدا مبارزه کنید.

ح) تمام فعالیتها،تماسهای تلفنی و قرار ملاقاتهای خود را به عنوان فعالیتهای روزانه در دفترچه ای یادداشت کنید.

ط)فعالیتها و قرارهای ملاقاتهای ثبت شده خود را اولویت بندی کنید و به ترتیب اهمیت اقدام به انجام آنها نمایید.

ی) بهترین زمان کارایی خود را در روز مشخص کرده، و مهم ترین کارها را در آن ساعت یا ساعات انجام دهید.

ک) فقط آنچه را می توانید انجام دهید قول دهید، و آنچه را که قول می دهید انجام دهید.

ل) از اوقات مرده خود( مانند وقتی که سوار اتوبوس یا تاکسی هستید یا در صفی ایستاده اید)، برای مطالعه یا برنامه ریزی اوقاتتان بهره گیرید.

وبلاگ شخصی اصغر آقایی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی اصغر آقایی دنبال می کنید

برچسب : روانشناسی موفقیت,روانشناسی موفقیت اندروید,روانشناسي موفقيت,روانشناسی موفقیت pdf,روانشناسی موفقیت درکار,روانشناسی موفقیت در محیط کار,روانشناسی موفقیت در زندگی,روانشناسی موفقیت مالی,روانشناسی موفقیت nlp,روانشناسی موفقيت, نویسنده : alefbayearamesho بازدید : 344 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 17:30